در هر سازمانی حرکت به سوی اهداف تعیین شده با موانع گوناگونی رو بروست که این موانع هریک براساس توان خود می توانند حرکت سازمان را به انحراف کشیده و سازمان را ازمسیر خود خارج سازند. پذیرش این واقعیت، آشکار می سازد که ضرورت دارد یک مکانیزم کنترل مبتنی بر استانداردهای خاص و مشخص، ضمان حفظ و بقای اهداف سازمان باشد.
شاید به جرات می توان ادعا نمود که انجام هیچ فعالیتی در سازمان توفیق نخواهد یافت مگر آنکه کنترل های لازم نسبت به آن به عمل آمده باشد. به کمک کنترل است که مدیریت نسبت به نحوه تحقق هدف ها و انجام عملیات آگاهی یافته و قدرت پی گیری و عنداللزوم سنجش و اصلاح آنها را پیدا می کند.
شاید مهمترین مسئله ای که وجود کنترل را ضروی می سازد آن است که پیش بینی ها و برنامه های عملیاتی در سازمان همواره با درصدی خطا توام است و برای رفع این خطاها و اصلاح عملیات، کنترل تنها راه چاره است.
همچنین یکی از وظایف اساسی مدیر که با سایر وظایف او در ارتباط است، کنترل می باشد که از طریق آن می توان از منابع و فعالیت های اعضای سازمان، حداکثر کارایی و اثربخشی را در جهت نیل به اهداف سازمان به دست آورد. فقط با کنترل است که برنامه ریز به صحت پیش بینی خود پی خواهد برد.
کلمات کلیدی:
رهبری یکی از پنج وظیفه اصلی مدیران محسوب میشود. رهبری یعنی هنر نفوذ بر زیردستان بهنحوی که آنها بهصورت داوطلبانه و از روی رغبت فعالیتهای از پیش تعیینشدهای را در چارچوب اهداف معینی انجام دهند. برخی از صاحبنظران، رهبری را یکی از وظایف مدیران قلمداد میکنند درحالیکه در مقابل، برخی، رهبری را بسیار فراتر از مدیریت میدانند و معتقدند که رهبران سازمانها الزاما مدیران سازمانها نیستند.
کلمات کلیدی: